آقا کوروشآقا کوروش، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

آقا کوروش بزرگ مرد کوچک ما

اولین روز برای سوار شدن به اتوبوس

امروز روز 10 فروردین خونه مامان عزیز بودیم قرار بود بریم خونه دختر عمو شهلا  بابا همش میگفت باید با آژانس بریم من گفتم نه بالاخره حرف من شد آقا کوروش عزیزمونو بردیم با اتوبوس آزادی و با BRT رفتیم استاد معین تو بغل مامانی تو آغوشی بهت خیلی خوش میگذشت کلی هم خوابیدی بالاخره نزدیک خونه شهلا شروع به نق نق کردن کردی نمیدونم چرا همش گریه میکردی کلی تو رو بوسید اما انقدر گریه کردی که نمیتونستیم ساکتت کنیم کم کم که آروم میشدی باز بغل شهلا میرفتی صدات به آسمون میرفت فکر کنم دوست نداشتی دختر عمو شهلا کلی شام پخته بود اما به خاطر اینکه   آروم نمیشدی مجبور شدیم بریم خونه از خوش شانسیت عمه زهرا اومده بود آزادی با علی و یگانه بریم خونه مام...
19 فروردين 1393

اولین حموم رفتن آقا کوروش در سال 93

امروز پنج شنبه 7 فروردین قرار بود بریم خونه مامان عزیز اما بابای تنبلت گفت بمونیم خونه ما هم حرف گوش کن با هزار ناله کردن گفتیم باشه 2 روز از واکسنت گذشته بود که باید میرفتی حموم بالاخره ساعت 5 بعدازظهر بود که تا میخواستیم ببریمت خوابت برد کوروش مامان روزا اگه بمب هم بترکه از خواب بیدار نمیشی اما شبا با کوچکترین صدای بلند میشی حالا هر کاری میکردیم تو وروجک بلند نمیشدی بابا با هزار زحمت بیدارت کرد اوردت حموم انگار دوست نداشتی بیدار بشی تو حموم برای اولین بار گریه کردی بابا خیلی دوستت داره خیلی ناراحت میشه وقتی یه خورده گریه میکنی کلی شکلک دراورد تا آروم بشی وقتی آب ریختم روت آروم شدی لیف نرم رو بدنت میکشیدم آروم آروم با لیف خوشگلت نوازشت میک...
7 فروردين 1393

واکسن دو ماهگی

با سلام قبل از بدنیا اومدنت من وبابایی کلی تحقیق کردیم در مورد همه چیز علی الخصوص واکسن زدن تو کوچولو نازنین و همین طور از تجربیات دیگران هم بهره بردیم بالاخره روز موعود رسید باید 2 فروردین واکسن دوماهگی میزدیم اما به خاطر تعطیلات عید 5 فروردین شد     منو وبابایی ساعت 7:30 بیدارشدیم تا آماده بشیم بهت شیر بدیم نیم ساعتی طول کشید بابا جون که رفته بود مسافرت متاسفانه زنگ زدیم آژانس با کمی معطلی اومد خوشبختانه به خاطر تعطیلات مرکز بهداشت خیلی خلوت بود وما اولین نفر بودیم اول رفتیم قد و وزن و دور سرت اندازه بگیریم من همیشه هیجان داشتم که چقدر تپل شدی مامانی بالاخره با وزن 5750 گرم قد 60 و دور سر 38 رفتیم به سوی اتاق واکسن ...
7 فروردين 1393
1